سئلن، همه هستي ما

اتفاقات 1 ماه اخیر...

سلام دخملی ناز مامان خوبی فدات شم؟ من به عشق وجود تو خوبم ولی این اواخر حسابی سنگین شدم و به زحمت کارای واجبو انجام میدم. عزیزکم باورم نمیشه ١١ روز بعد تو رو بغل میکنم و این انتظار به سر میرسه بذار اتفاقاتی که تو این مدت افتاده رو برات بگم خاله فاطمه اواخر تیر امتحاناتش تموم شد و اومد. تو دو ماه و ١٠ روزی که اینجا بود خیلی بهش وابسته شده بودم و وقتی یادم میافتاد که تابستون تموم شه باید دوباره بره دلم خیلی میگرفت. هر طور که میتونست به من میرسید و میخواست من راحت باشم خیلی خاله گلیه میدونم که خیلی دوسش خواهی داشت آخر شهریور شب قبل از رفتنش رفتیم که باهاش خداحافظی کنیم و من نتونستم جلوی اشکامو بگیرم... ناز مامان آخه شاید هنوز نمیدونی که...
20 مهر 1392
1